دم و دیمب (اصطلاح عامیانه). کنایه است از خواندن و آواز نقاره و حضور شاهدان خوب صورت، چه دم به معنی حرف زدن و خواندن و دیم به معنی صورت است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
دم و دیمب (اصطلاح عامیانه). کنایه است از خواندن و آواز نقاره و حضور شاهدان خوب صورت، چه دم به معنی حرف زدن و خواندن و دیم به معنی صورت است. (لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
مرکّب از: دام + دد). به معنی حیوان اهلی و وحشی: اگر بد کنی چون دد و دام، تو جدانیستی هم تو از دام و دد. ناصرخسرو. چو بر نسبتی راند انگشت خود بخسبد بر آواز او دام و دد. نظامی. که داند که این دخمۀ دام و دد چه تاریخها دارد از نیک و بد. نظامی. شیر مگر تلخ بدان گشت خود کز پس مرگش نخورد دام و دد. نظامی. نیز رجوع به دام در معنی حیوان اهلی و شواهد ذیل لغت مذکور شود
مُرَکَّب اَز: دام + دد). به معنی حیوان اهلی و وحشی: اگر بد کنی چون دد و دام، تو جدانیستی هم تو از دام و دد. ناصرخسرو. چو بر نسبتی راند انگشت خود بخسبد بر آواز او دام و دد. نظامی. که داند که این دخمۀ دام و دد چه تاریخها دارد از نیک و بد. نظامی. شیر مگر تلخ بدان گشت خود کز پس مرگش نخورد دام و دد. نظامی. نیز رجوع به دام در معنی حیوان اهلی و شواهد ذیل لغت مذکور شود